کتخدا. خداوند خانه. (آنندراج) : چو از دل رفت شیرین جان چه باشد چو خصم خانه شدمهمان چه باشد. امیرخسرو دهلوی (از آنندراج). چون توبه ام شکستی گر نیست وجه باده بفروش خانه من با خانه خصم خانه. امیرخسرودهلوی (از آنندراج). چند گوئی ز خانه کعبه کار با خصم خانه افتاده ست. میر حسن دهلوی (از آنندراج)
کتخدا. خداوند خانه. (آنندراج) : چو از دل رفت شیرین جان چه باشد چو خصم خانه شدمهمان چه باشد. امیرخسرو دهلوی (از آنندراج). چون توبه ام شکستی گر نیست وجه باده بفروش خانه من با خانه خصم خانه. امیرخسرودهلوی (از آنندراج). چند گوئی ز خانه کعبه کار با خصم خانه افتاده ست. میر حسن دهلوی (از آنندراج)
همخانه. هم مسکن. که با یکدیگر در یک جا سکونت کنند. همنشین: از پی عدل و فضل شاهانه گور با شیر گشت هم خانه. سنائی. موش، مردم را همسایه و هم خانه است. (کلیله و دمنه). همخانه شوی به مهد عیسی رجعت کنی از اشارت جم. خاقانی. حنظل از معشوق خرما میشود خانه از همخانه صحرا می شود. مولوی. بخت این نکند با من سرگشته که یک روز هم خانه من باشی و همسایه نداند. سعدی. کی بود جای ملک در خانه صورت پرست رو چو صورت محو کردی باملک همخانه باش. سعدی. تو با دشمن نفس همخانه ای چه دربند پیکار بیگانه ای ؟ سعدی. حالیا خانه برانداز دل و دین من است تا در آغوش که می خسبد و هم خانه کیست. حافظ. - هم خانه عیسی، هم خانه مسیح، خورشید که با عیسی در یک آسمان است. (برهان). هر دو در فلک چهارم اند به اعتقاد قدما: نه خورشید هم خانه عیسی آمد چه معنی که معلول و حیران نماید؟ خاقانی. خورشید شاه انجم و هم خانه مسیح مصروع و تب زده ست و سها ایمن از مقام. خاقانی. ، ساکن. سکونت گزیننده: نیست جهان را چو تو هم خانه ای مرغ زمین را ز تو به دانه ای. نظامی
همخانه. هم مسکن. که با یکدیگر در یک جا سکونت کنند. همنشین: از پی عدل و فضل شاهانه گور با شیر گشت هم خانه. سنائی. موش، مردم را همسایه و هم خانه است. (کلیله و دمنه). همخانه شوی به مهد عیسی رجعت کنی از اشارت جم. خاقانی. حنظل از معشوق خرما میشود خانه از همخانه صحرا می شود. مولوی. بخت این نکند با من سرگشته که یک روز هم خانه من باشی و همسایه نداند. سعدی. کی بود جای ملک در خانه صورت پرست رو چو صورت محو کردی باملک همخانه باش. سعدی. تو با دشمن نفس همخانه ای چه دربند پیکار بیگانه ای ؟ سعدی. حالیا خانه برانداز دل و دین من است تا در آغوش که می خسبد و هم خانه کیست. حافظ. - هم خانه عیسی، هم خانه مسیح، خورشید که با عیسی در یک آسمان است. (برهان). هر دو در فلک چهارم اند به اعتقاد قدما: نه خورشید هم خانه عیسی آمد چه معنی که معلول و حیران نماید؟ خاقانی. خورشید شاه انجم و هم خانه مسیح مصروع و تب زده ست و سها ایمن از مقام. خاقانی. ، ساکن. سکونت گزیننده: نیست جهان را چو تو هم خانه ای مرغ زمین را ز تو به دانه ای. نظامی
کنایه از گنبد است. (انجمن آرا). گنبد. طاق. گنبدی پوشش چون نیم دایره. (از فرهنگ خطی). رجوع به نیم خایه شود، نیم دایره: ز هقعۀ چو نیم خانه کمان بنات نعش از اول بنای او. منوچهری. تو زیر نرگسۀ خاک دهر رنجوری ز نیم خانه زرین گنبد مینا. مجیر. - نیم خانه مینا، کنایه از آسمان است. (از آنندراج) (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء)
کنایه از گنبد است. (انجمن آرا). گنبد. طاق. گنبدی پوشش چون نیم دایره. (از فرهنگ خطی). رجوع به نیم خایه شود، نیم دایره: ز هقعۀ چو نیم خانه کمان بنات نعش از اول بنای او. منوچهری. تو زیر نرگسۀ خاک دهر رنجوری ز نیم خانه زرین گنبد مینا. مجیر. - نیم خانه مینا، کنایه از آسمان است. (از آنندراج) (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء)
خانه ای که در زیر زمین برای سکونت ایام سرما سازند. (آنندراج) ، گلخانه. محلی که برای پرورش گل و گیاه در آفتاب رو با شیشه ها میکنند و با طرزی خاص بوسیلۀ پهن یا بخاری یا لولۀ آب گرم حرارت بدانجامیدهند. محل پرورش گل در زمستان. رجوع به گلخانه شود، آنجای از حمام که زیر آن خالی است ودر آن آتش می افروزند، حجره ای مر دواسازان را که داروها در آن میخشکانند. (ناظم الاطباء)
خانه ای که در زیر زمین برای سکونت ایام سرما سازند. (آنندراج) ، گلخانه. محلی که برای پرورش گل و گیاه در آفتاب رو با شیشه ها میکنند و با طرزی خاص بوسیلۀ پهن یا بخاری یا لولۀ آب گرم حرارت بدانجامیدهند. محل پرورش گل در زمستان. رجوع به گلخانه شود، آنجای از حمام که زیر آن خالی است ودر آن آتش می افروزند، حجره ای مر دواسازان را که داروها در آن میخشکانند. (ناظم الاطباء)
بتخانه. بتکده. جای بت: کسانی که از راه خدمتگری کنند آن صنم خانه را چاکری. نظامی. رنگ هر گنبدی جداگانه خوشتر از رنگ صد صنم خانه. نظامی. رجوع به صنم و صنم کده شود
بتخانه. بتکده. جای بت: کسانی که از راه خدمتگری کنند آن صنم خانه را چاکری. نظامی. رنگ هر گنبدی جداگانه خوشتر از رنگ صد صنم خانه. نظامی. رجوع به صنم و صنم کده شود
جهان نیستی. عالم قبل از وجود، عالم بعد از وجود: خلوت خود ساز عدم خانه را بازگذار این ده ویرانه را. نظامی. هستی او تا به عدم خانه بود نقش وجود از همه بیگانه بود. امیرخسرو (از آنندراج)
جهان نیستی. عالم قبل از وجود، عالم بعد از وجود: خلوت خود ساز عدم خانه را بازگذار این ده ویرانه را. نظامی. هستی او تا به عدم خانه بود نقش وجود از همه بیگانه بود. امیرخسرو (از آنندراج)
خانه ای که ازنی بوریا سازند. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، خانه ای که بر در و پنجرۀ آن خارشتر بندند و آب بر آن پاشند تا هوا و نسیم سردبدرون آن آید. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) : همی بینیم که مردمان مرگرمای سخت را بشتافتن بخانه ها و زمین کنده و خشن خانه ها و خوردن طعامها و شراب که حرارت طبیعی را از تراکیب مردم دفع کند... دفع همی کنند. (جامعالحکمتین ص 71 از حاشیۀ برهان قاطع)
خانه ای که ازنی بوریا سازند. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، خانه ای که بر در و پنجرۀ آن خارشتر بندند و آب بر آن پاشند تا هوا و نسیم سردبدرون آن آید. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) : همی بینیم که مردمان مرگرمای سخت را بشتافتن بخانه ها و زمین کنده و خشن خانه ها و خوردن طعامها و شراب که حرارت طبیعی را از تراکیب مردم دفع کند... دفع همی کنند. (جامعالحکمتین ص 71 از حاشیۀ برهان قاطع)
دو یا چند تن که در یک خانه سکونت دارند (نسبت بهم) : کی بود جای ملک در خانه صورت پرست رو چو صورت محو کردی با ملک همخانه باش، (سعدی)، شوهر ، زن زوجه، یار رفیق. یا هم خانه (همخانهء) مسیح. آفتاب (زیرا بعقیده قدما آفتاب در آسمان چهارم است که مقر عیسی باشد)
دو یا چند تن که در یک خانه سکونت دارند (نسبت بهم) : کی بود جای ملک در خانه صورت پرست رو چو صورت محو کردی با ملک همخانه باش، (سعدی)، شوهر ، زن زوجه، یار رفیق. یا هم خانه (همخانهء) مسیح. آفتاب (زیرا بعقیده قدما آفتاب در آسمان چهارم است که مقر عیسی باشد)
خانه ای که در زیر زمین برای سکونت در ایام سرما سازند، محلی که برای پرورش انواع گل و گیاه در آفتاب رو سازند و دیوار ها و سقف آنرا از شیشه کنند گلخانه، جایی از حمام که زیر آن خالی است و در آن آتش افروزند، حجره ای که دارو سازان دارو ها را در آن خشکانند
خانه ای که در زیر زمین برای سکونت در ایام سرما سازند، محلی که برای پرورش انواع گل و گیاه در آفتاب رو سازند و دیوار ها و سقف آنرا از شیشه کنند گلخانه، جایی از حمام که زیر آن خالی است و در آن آتش افروزند، حجره ای که دارو سازان دارو ها را در آن خشکانند